- چم دکتن
بر وفق مراد بودن
معنی چم دکتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(هََ دُکْ کا)
لغت نامه دهخدا
دو تن که در یک دکان کسب کنند. شریک. همکار، به کنایه، نزدیک و دوست صمیم:
روز و شب هم سرای و هم دکان
در دکان مرد و در سرای زنی.
(هزلیات منسوب به سعدی)
روز و شب هم سرای و هم دکان
در دکان مرد و در سرای زنی.
(هزلیات منسوب به سعدی)
(دَرْ دَ تَ)
لغت نامه دهخدا
رونق و معنی و مفهوم داشتن. (از فرهنگ اسدی ذیل لغت چم). با معنی و بارونق بودن:
چه جویی آن ادبی کان ادب ندارد نام
چه گویی آن سخنی کان سخن ندارد چم.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
و رجوع به چم شود، عادت داشتن. معتاد بودن. در تداول عامه، بخصوص در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه، به معنی داشتن عادت در انجام دادن کاری با یکی از دو دست و نظایر این قبیل عادتها. چنانکه فی المثل کسی که چاقو یا قلم یا بیل را بدست چپ می گیرد، گوید: من به این دست چم دارم. یا با آن دست چم ندارم. و رجوع به چم شود.
چه جویی آن ادبی کان ادب ندارد نام
چه گویی آن سخنی کان سخن ندارد چم.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
و رجوع به چم شود، عادت داشتن. معتاد بودن. در تداول عامه، بخصوص در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه، به معنی داشتن عادت در انجام دادن کاری با یکی از دو دست و نظایر این قبیل عادتها. چنانکه فی المثل کسی که چاقو یا قلم یا بیل را بدست چپ می گیرد، گوید: من به این دست چم دارم. یا با آن دست چم ندارم. و رجوع به چم شود.
از چشم افتادن، طرد شدن
جا افتادن، کامل شدن، خوب پخته شدن غذا
ناکامی ممتد و طولانی شکارچی در شکار را منوط به شومی چله
احساس خطر، صدای خطر، شایع شده، اتفاق
متورم شدن، ابتلا به بیماری ورم
چرخیدن به دور خود گردیدن، جستجو کردن
نداشتن حق و حقوق، گرفتار شدن
شیوع بیماری جذام، نوعی نفرین
پایین آمدن
شایع شده
خز دکتن
نمایان شدن، بیرون آمدن از زیر پوشش
نظر کسی را جلب کردن
سقوط کردن، سقوط از پرتگاه و صخره
تا خوردن، چروک شدن
به پایین افتادن
نزدیک شدن، سرشاخ شدن
آماسیدن، ورم کردن، از نظر افتادن، با کسی چپ افتادن و بد شدن
آتش گرفتن، سرایت آتش از جایی به جایی دیگر
بر سر زبان ها افتادن، تنها ماندن
۲معشوقی که بدون اجازه ی پدر و مادر به همراه عاشق روانه شود.، پس افتادن، لاغر شدن و به تحلیل رفتن، تنگ دست شدن، ظاهر شدن، نمایان شدن
به پشت افتادن و سقوط ناگهانی از شنیدن خبری هولناک، لاغر
فراموش کردن رخدادها و در گذشتن از آن، عقب ماندن
اخم نمودن، آماس نمودن بدن
رسیدن خربزه و میوه هایی مانند زردآبو و شلیل
منقرض شدن، از بین رفتن، پایین افتادن، به زیر افتادن، زیر
شایع شدن
کسی یا چیزی را به صورت اتفاقی دیدن
چف دکتن
برخاستن صدای خفیف و کنایه از: اتفاق افتادن
متورم شدن بدن
در غلتیدن، به گوش رسیدن صدایی خفیف